English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6579 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Stop pushing! U هل ندهید!
Stop pushing! U عاجز نکنید !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pushing U هل دادن
pushing U فشار دادن
pushing U گرفتن
pushing U نشاندن
pushing U ماجراجو
pushing U خطای حمله
pushing U جسور باپشتکار
pushing U دلیر
pushing U پر رو
pushing figure U اندیس تغییر بسامد پایین
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
to come to a stop U ایستادن [مهندسی]
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop U از کار افتادن [مهندسی]
stop-go U رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop by <idiom> U ملاقات کردن
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
t stop U روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop over <idiom> U شب بین راه ماندن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] U دست کشیدن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
non-stop U پیوسته
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop over U توقف کوتاه مدت
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
non-stop U یکسره
non-stop U بیتوقف
non-stop U یک ریز
non-stop U مدام
non-stop U بیوقفه
non-stop U پایسته
stop and go U پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop U ایست
stop U استوپ داور بوکس
stop U ناک دان
stop U ورجستن
stop U برخورد
stop U گیره
stop U متوقف کننده
stop U مانع
stop U ایستگاه نقطه
stop U توقف منزلگاه بین راه
stop U منع
stop U خواباندن بند اوردن
stop U تعطیل کردن
stop U سدکردن
stop U نگاه داشتن
stop U از کار افتادن مانع شدن
stop U ایستادن توقف کردن
stop U ایستاندن
stop U قطع کردن
stop U ایستادن
stop U توقف انجام کار
Last stop. All out. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop U انجام ندادن عملی
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop U لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop U جلوگیری منع
stop U مکث
stop U توقف
stop U متوقف کردن ایستگاه
stop press U خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
To stop being intransigent. U از خر شیطان پایین آمدن
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
stop key U کلیداستپ
stop rod U میلهایستایی
request stop U ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop button U دکمهایست
stop at intersection U توقفدرتقاطع
to put a stop to U را گرفتن
to make a stop U ایست کردن
to make a stop U مکث کردن
to stop payment U درمانده یا ورشکست شدن
to stop short U یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop U اب بند
to put a stop to U بس کردن جلو
depth stop U توقفعمیق
end stop U بستتحتانی
heel stop U ترمزگیر
ski stop U ترمزاسکی
to put a stop to U موقوف کردن
To stop coveting something. U دندان طمع چیزی را کشیدن
label-stop U زانویی آبچکان
Stop complaining. U [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. U [اینقدر] نق نزن.
stop-and-go traffic U ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
How far is the bus stop ? U تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? U ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP U ایستگاه درخواستی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] U توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Stop nagging! U نق نزن!
stop dog U علامت وقف
safety stop U ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop U ترمز خطر
reed stop U کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop U توقف برنامه
limit stop U حد ایست
leave stop U بازداشت
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
sear stop U مانع پایه اتش
sear stop U مانع چخماق
sear stop U ضامن چکاننده
stop code U کد توقف
stop cock U شیر
stop cock U شیرسماوری
stop cock U شیر بستن جریان اب
stop bit U بیت ایست نما
stop bit U بیت توقف
stop bit U ذرهء ایست نما
bar stop U توقف میله
stop instruction U دستورالعمل توقف
grout stop U اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
decompression stop U مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop U ضربه میله
band stop U صافی میان نگذر
stop volley U جاخالی
whistle-stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop U ایستگاه اتوبوس
full stop U وقفه کامل
door stop U زبانه در
door stop U دکمه کله قندی
dynamic stop U ایست پویا
geneva stop U کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop U سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop U دکمه ارگ
flue stop U کلید ارگ
flag stop U توقف
flag stop U ایست
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop U حد نهایی درجه
full stop U نقطه
stop element U عنصر ایست
stop the leave U بازداشت کردن
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop street U خیابان فرعی
stop knob U دکمه
stop lamp U چراغ ترمز
stop squawk U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign U علامت توقف
stop light U چراغ ترمز
stop shot U ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop mechanism U مکانیزم توقف
stop logs U تیرکهای سد کننده
stop list U اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop thief U ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve U شیر قطع جریان
stop bath U ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
to bring to a stop U را گرفتن
stop go policy U سیاست تثبیت
to bring to a stop U بس کردن جلو
to bring to a stop U موقوف کردن
stop hit U دره
stop list U صورت متخلفین
stop go policy U توسعه
stop watch U ساعت وقت گذاری
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
stop loss order U دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
the train runs without a stop U قطار بدون ایست
firing stop mechanism U وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism U مکانیسم ضامن اتش
If you don't feel like it, (you can) just stop. U اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
the train runs without a stop U میرود
stop light switch U کلید لامپ ترمز
end stop [Engineering] U توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Leave her alone. Stop bothering her. U دست از سر دخترک بردار
start stop drives U محرکهای قطع و وصلی
start stop system U سیستم قطع و وصلی
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
To stop being adamant (unyielding). U از خر شیطان پائین آمدن
Signal a car to stop . U علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
stop charge regulation U تنظیم با قطع جریان
Does the train stop in London? U آیا قطار در لندن توقف دارد؟
Stop your little games (tricks). U ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
a [non-stop] barrage of jokes U جوکهای مدام پشت سر هم
stop lamp switch U کلید لامپ ترمز
hop stop and jump U قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
isolating stop valve U شیر جدا کننده
Recent search history Forum search
1ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com